پایگاه بصیرت: در فضای سیاسی انتخاباتی کنونی آنچه برای اصلاحطلبان از رسیدن به کاندیدایی مشخص، مهمتر مینماید، تلاش برای بازگشت به قدرت است. اما مجرای این تلاشها چیست؟ آیا چند دستهگی ایجاد شده در این جریان اجازه اتخاذ تصمیمی واحد را به آنها میدهد؟ جایگاه فرضیهی یار قرضی در این بین چیست؟ آیا زمانهی دوم خردادی دیگر فرا رسیده است؟ این سؤال وقتی پدید میآید که تیتر «بازگشت به دوم خرداد» همراه با تصویر یکی از کاندیداهای احتمالی بر صفحهی نخست یک رسانهی مطرح اصلاحطلب، نقش میبندد.
واقعیت این است که آنها سودای بازگشت به قدرت کردهاند، قدرت از دست رفته، سالهاست نه به پاستور راهی دارند و نه روزگار خوش سابق در پارلمان، این اما تمام ماجرا نیست و روزگار ناخوش آنها تنها به نبودشان در پاستور و غربتشان در بهارستان خلاصه نمیشود.
دور دهم انتخابات ریاست جمهوری که فرا رسیده بود، چنان کردند که امروز بخشی از آنان دوران محکومیت را سپری میکنند و بعضی دیگر از بزرگانشان زاویهای انتخاب کرده و گوشهنشینی را برگزیدهاند، اندکی از آنان نیز اگر چه ماندند اما سکوت را بر هر چیز دیگری ارجح دانستند. هر چه بود اصلاحطلبانی که در برههای از زمان جزیی از ساختار قدرت در سپهر سیاسی ایران تعریف میشدند، هماکنون ارتباطشان با بخشهای گوناگون ساختارهای قدرت یا شکننده و ضعیف است یا به کل منقطع.اما داستان بازگشت چیست؟ این مهمترین سؤال برای تحلیلگران و رصدگران مسائل سیاسی است. شاید حتی مهمتر از این سؤال که کاندیدا و کاندیداهایشان کیستند؟«چرایی بازگشت» و «چگونگی بازگشت» باید به این دو پرسش پرداخت و برای رسیدن به پاسخ به بررسی شرایط کنونی آنان همت گماشت؛ امری که آنان باب میلشان نیست و بر آنند تا بیشتر از آینده برای همه سخن بگویند نه آنچه امروز بر آنها میگذرد.
چرایی و چگونگی بازگشت
گروههای مختلف آنها امروز هر یک به گونهای متفاوت میاندیشند. بسیاری از نیروهای سیاسی متفرق شده و برخی حتی شوق نشستن بر سر یک میز با رفقای دیروز را ندارند. حاصل جمع همهی اینها بیشک به یک درمان احتیاج دارد؛ سامان مجدد و این بیتردید میتواند مهمترین دلیل تلاش برای بازگشتشان به قدرت باشد. به دیگر سخن اینکه تصمیمسازان آنان نیک میدانند چنین رقابت بزرگی که طعم سودای بازگشت به قدرت از دست رفته را دارد، بهترین بهانه برای آوردن و نشاندن رفقای دیروز در گعدههای سیاسی است.آنچه تئوریسینهای آنان علاقه دارند تصویر امروز اصلاحطلبان باشد، تلاش برای یافتن نامزد مناسب از میان کاندیداهای مطرحشان است. این چنین وانمود میکنند که در مرحلهی رسیدن به اجماع بر سر کاندیدای واحد هستند.آیا آنها به واقع در چنین مرحلهای قرار دارند؟ واقعیت این است که اصلاحطلبان آگاهانه از پاسخ به این سؤالها میگریزند. حاکمیت چه نظری دربارهی بازگشت این جریان دارد؟ آیا جواز حضورشان صادر شده که به انتخاب کاندیدا میپردازند؟ اما استفاده از یار قرضی میتواند رهایی بخش آنان از این بحران باشد؟ به نظر میرسد هیچ کاندیدایی که تابلوی اصولگرایی داشته باشد، حاضر نیست این صفت را یدک بکشد که اهالی فتنه یا لااقل کسانی که قرابتی دارند با اهالی فتنه، پشت سر او قرار گیرند
اما این همهی ماجرا نیست!
اما این همهی ماجرا نیست! به نظر میرسد تصمیمسازان این جریان برای تحقق غیر از این (عدم موافقت با حضور و معرفی کاندیدای اصلاحطلب یا مناسب نبودن شرایط برای چنین رویدادی) نیز خود را آماده میکنند. رفتارشناسی این طیف دو گزینه را پیش روی تحلیلگران قرار میدهد: «تحریم یا مشارکت فعال بدون حضور کاندیدا»
بر مبنای چنین رفتارشناسی است که میتوان گفت بخشی از این جریان که طیف رادیکالشان را در بر میگیرد، بار دیگر بر شیپور تحریم خواهند دمید و از ضرورت عدم حضور در انتخابات خواهند گفت؛ اینها اما تمام اصلاحطلبان نیستند. چراکه بخشهای بزرگتری از این جریان، از «سیدمحمد خاتمی» (مجمع روحانیون مبارز) تا کارگزاران سازندگی (طیف متمایل به هاشمی رفسنجانی) برآنند تا هر طور شده این صحنه، فارغ از نیروها و فعالیتهای اصلاحطلبان نباشد.
پس چه خواهند کرد؟
واضح است که انتخابات 84، بسیاری از مرزهای پیشین سیاسی را بر هم ریخته است. بخشهایی از اصولگرایان و اصلاحطلبان که رقبای دیرینه بودند، هماکنون در برخی نقاط که البته اکثر آنها به دولت محمود احمدینژاد میرسد، بعضاً نزدیکی عقیده پیدا کردهاند. اما آیا این بخشها در رقابتی به بزرگی انتخابات ریاستجمهوری به وحدت نظر خواهند رسید؟این همان نسخهای است که تصمیمسازان اصلاحطلب برای روز مبادا نگه داشتهاند. گمانهای که نگارندهی این سطور به عنوان فرضیهی «یار قرضی» از آن یاد میکند. شفافتر سخن بگوییم؛ اصلاحطلبان چرا و چگونه میخواهند به یک کارت مشترک با اصولگرایان برسند؟این جریان نیک میداند که اگر کاندیدا نداشته باشد و البته در ادامه از تحریم هم سخن بگوید، شاید تبدیل شود به چیزی شبیه نهضت آزادی و مانند آنها در ساختار سیاسی ایران؛ پس راه چاره، حمایت از یک کاندیدای اصولگراست. بر این اساس اگر چنین شود، آنان از میان افرادی از اصولگرایان که سودای رسیدن به صندلی برجای مانده از محمود احمدینژاد در پاستور را دارند، فردی که بیشترین اشتراک نظر با آنان را داشته باشد و البته حاضر باشد سهم آنان را نیز در قبال حمایتشان پرداخت کند، برخواهند گزید. اما آنان تا چه حد برای استفاده از «یار قرضی» جدّی هستند و تا چه اندازه به آن باور دارند؟ اساساً چه دلیلی دارد به این نسخه عمل کنند؟
واضح است که این اتفاق بهترین گزینه و راهکار در صورت نداشتن کاندیدا خواهد بود. رفتارشناسی اصلاحطلبان به تحلیلگران میگوید، آنان در انتخابات مجلس نهم حتی با اینکه به صورت سازماندهی شده نامزدی برای حضور در عرصهی انتخابات نداشتند اما ترجیح دادند وارد فاز تحریم نشده و اندک ارتباط باقی مانده و موجود با حاکمیت و ساختارهای قدرت رسمی کشور را حفظ کنند. چنین شد که آنان به گفتهی سیدمحمد خاتمی، استراتژی «نه تحریم، نه مشارکت» را برگزیدند.
دولت «وحدت ملی» برای عدم وحدت اصولگرایان؟
اما هماکنون آیا این مسئله - یعنی اندیشیدن بر سر رسیدن به یک کاندیدای مشترک - رویدادی قریب است؟ پاسخ این است: «یار قرضی» یادآور تلاش شیخ «علیاکبر ناطق نوری» و «اکبر هاشمی رفسنجانی» و برخی دیگر از اصولگرایان در دولت اول محمود احمدینژاد است برای پروژهای که از آن به عنوان دولت «وحدت ملی» یاد میشد. ماجرایی که در آن برهه به دلیل همراه نشدن اصلاحطلبان، رنگی از واقعیت به خود نگرفت. هماکنون اما شرایط متفاوتی بر سپهر سیاسی ایران حاکم است. این بار اصلاحطلبان شاید بر آن شوند که به چیزی شبیه دولت وحدت ملی فکر کنند. البته آنان از این راه فقط به سامان مجدد خود نمیاندیشند بلکه یک هدف مهمتر نیز در پیش دارند؛ برهم ریختن سامان اصولگرایان.نیازی به کتمان نیست. امروز اصولگرایان در اوج قدرت، با برخی اختلافنظرها (در عین حفظ و اعتقاد به اصول و گفتمان انقلاب اسلامی) مواجهاند. تصمیمسازان اصلاحطلبان به تعمیق این اختلافنظرها میاندیشند و شاید به اینکه کاتالیزوری شوند برای این تعمیق. شاید باورشان این است که حمایتشان از یک کاندیدا به افتراق بخشهایی از اصولگرایان منجر شود. این البته تمام ماجرا نیست. آنان برآنند چنانچه نامزد مورد حمایتشان توفیق یافته و راهی پاستور شود، با نشاندن وزرایی از جنس اصلاحطلب بر کرسیهای هیئت دولت که سهمشان از حمایت دوران انتخابات است، چنان کنند که قابل تصور است. اما آیا در هر دو صورت یعنی معرفی کاندیدای مستقل یا مشترک، این جریان، شانسی برای پیروزی دارد؟
اصلاحطلبان اگر حتی بتوانند نسبت به معرفی کاندیدا اقدام کنند، آن قدر در میانشان چند دستگی وجود دارد تا به یک کاندیدای واحد نرسند. آنها برآنند تا خود را طرف بازی نشان دهند، حال آن که این جریان در صورت حضور در رقابت، فقط جزیی از بازی خواهد بود نه طرف بازی
فرضیه های برای شکست!
اصلاحطلبان اگر حتی بتوانند نسبت به معرفی کاندیدا اقدام کنند، آن قدر در میانشان چند دستگی وجود دارد تا به یک کاندیدای واحد نرسند. آنها برآنند تا خود را طرف بازی نشان دهند، حال آن که این جریان در صورت حضور در رقابت، فقط جزیی از بازی خواهد بود نه طرف بازی. به دیگر سخن اینکه آنان نمیتوانند به دلایل مختلف، انتخابات را تبدیل به رقابت دوقطبی کنند تا باز حال و هوای دوم خردادی دیگر بر سپهر سیاسی ایران حکم فرما شود؛ پس انتخاب میان این و آن یعنی یک اصلاحطلب و یک اصولگرا نخواهد بود و وقتی چنین شود، سبد این جریان آن قدر رأی نخواهد داشت که قدرت از دست رفته را بازیابند.اما استفاده از یار قرضی میتواند رهایی بخش آنان از این بحران باشد؟ به نظر میرسد هیچ کاندیدایی که تابلوی اصولگرایی داشته باشد، حاضر نیست این صفت را یدک بکشد که اهالی فتنه یا لااقل کسانی که قرابتی دارند با اهالی فتنه، پشت سر او قرار گیرند. اصولگرایان ترجیح میدهند همچنان پرچم دفاع از گفتمان انقلاب اسلامی را در دست داشته باشند و این خصیصهی هر نامزد احتمالی اصولگرا خواهد بود. چراکه عقل و سیاست نیز چنین حکم میکند. اصولگرایان میدانند، اصلاحطلبان امروز، اصلاحطلبان پیش از انتخابات 88 نیستند.
اینجا اما یک نکتهی مهم، مغفول مانده است؛ نسبت اصلاحطلبان و جریان انحرافی در انتخابات چگونه خواهد بود؟ اصلاحطلبان به خوبی به زاویهی «جریان انحرافی» با بخشهای بزرگی از اصولگرایان واقفاند. رسانههای آنان این روزها مملو از مصاحبههایشان با اعضای این جریان است. شفافتر بگوییم؛ نسخه پیچان اصلاحطلب، «جریان انحرافی» را ذخیرهی شب انتخابات خود میدانند. شرح و بسط اینکه آنان چه خواهند کرد، فرصتی و مجالی دیگر میطلبد.
برهان