تلاش رهبر حکیم انقلاب همواره بر این بوده است که نیروهای انقلاب در برابر هجمه های گسترده ضدانقلاب و نظام سلطه متحد شوند. تاکیدات مکرر ایشان بر وحدت نیروهای انقلاب ولو با اغماض و نیز خالص سازی از درون به جای حذف افراد برای خالص سازی، ناشی از نگرانی عمیق ایشان از رقابت درونی و اختلافات ناشی از آن است؛ اختلافاتی که تحقق این خواسته حکیمانه رهبری را با مشکل مواجه می سازد.
تازه ترین شماره هفته نامه پنجره در یاداشتی به مضار رقابت درونی اصولگرایان پرداخته که در ذیل می خوانیم: هوالحکیم در حالیکه نزدیک به بیست روز تا آغاز تبلیغات نامزدهای انتخابات مجلس نهم باقی مانده است، جمعی از اصولگرایان تحت عنوان جبهه پایداری، معتقد به رقابت درونی میان اصولگرایان شده و اعلام کرده اند خصوصا در تهران لیست مستقل انتخاباتی ارائه خواهند کرد. آنها مهمترین دلایل خود را برای این تصمیم اینگونه برشمرده اند: - عدم حضور چهره های جریان فتنه و کمبود نیروی انسانی جریان نفوذی در دولت (گروه انحرافی) - غیررقابتی بودن انتخابات در شهر تهران و لزوم جبران آن با ارائه لیست مستقل توسط آنها و در نتیجه بالا رفتن مشارکت مردم در انتخابات با رقابت درون گروهی اصولگرایان - لزوم حرکت مردمی جمعی از خالص ترین و بهترین نیروهای کیفی جریان اصولگرا بدون جنجال و هیاهو به سوی خالص سازی با گفتمان ناب اصولگرایی - ضرورت تشکیل مجلسی آرمانگرا و تلاش پایداری برای تحقق آن - پر کردن خلاء عملکرد نامناسب دکتر احمدی نژاد در حمایت و میانداری جریان نفوذی دولت (گروه انحرافی) - دوخته شدن چشم امت حزب الله در شرایط کنونی به جبهه پایداری برای انتخاب گزینههای اصلح - علی السویه بودن پیروزی و شکست ظاهری در فردای انتخابات و عمل به تکلیف در جهت منافع انقلاب به نظر می رسد برخی از فرضیات مطرح شده فوق الذکر برای ارائه نظریه "ضرورت رقابت درونی اصولگرایان" اساسا نادرست و غیر منطبق بر واقعیات و حقایق بوده، برخی دیگر صرفنظر از صحت و سقم، اصلا ربطی به موضوع ندارند. چرا؟ 1. منظور از رقابتی بودن انتخابات که در کلام رهبر معظم انقلاب نیز بدان تصریح شده این است که اولا تعداد نامزدهای انتخاباتی در همه حوزه ها از تعداد نمایندگان مورد نیاز بیشتر باشد و ثانیا سلایق مختلف سیاسی در انتخابات دارای کاندیدا باشند تا مردم از میان تعدد نامزدها و تنوع سلایق به هرکه خواستند رای بدهند. لذا دو دسته شدن یک سلیقه سیاسی شناخته شده و تقسیم رای آنها میان هواداران خود، نه تعداد نامزدها را بالا می برد و نه سلایق سیاسی را در نظر عامه مردم متنوع و قابل تفکیک و تمیز می نماید. مگر اینکه یک گروه از اصولگرایان بخواهد همچون مجمع روحانیون این انتخابات را محملی برای انفکاک جدی و اتخاذ مبانی متفاوت از جامعه روحانیت مبارز نماید. 2. رقابت درونی اصولگرایان تاثیری بر بالا بردن مشارکت مردم که ندارد آن را کاهش نیز خواهد داد؛ چراکه سبد رای همه گروهها و افراد اصولگرا مشترک است و کسانی که تاکنون به اصولگرایان رای نداده اند، هرگز با رقابت و خدای ناکرده دعوا میان آنها تغییر نظر نداده، رای خود را به نفع هیچ یک از اطراف رقابت اصولگرایان به صندوق نخواهند ریخت؛ بنابراین رقابت درونی اصولگرایان نتیجه ای جز متکثر شدن سبد آرای آنان و نهایتا رای به تک چهره ها نخواهد داشت. ضمن اینکه محتمل است برخی از افراد میانه (مشهور به خاکستری) ولی نزدیکتر به تفکر اصولگرایی که تاکنون به دلیل ارزشگرایی و خدمتگزاری به اصولگرایان رای می دادند، با مشاهده اختلافات درونی، جریان اصولگرایی را قدرت طلب خوانده، به رقیب آنها رای دهند یا اساسا از شرکت در انتخابات مایوس شوند. در انتخابات شورای شهر دوم سال 81، رقابت درونی و بی پروای جریان اصلاح طلب - که با تصور و بلکه توهم عدم حضور رقیب صورت گرفت - نه تنها مشارکت مردم را بالا نبرد که باعث شد اولا عده زیادی از مردم به دلیل دعوا و اختلاف جریان حاکم از انتخابات قهر کرده و درصد مشارکت افت جدی نماید، ثانیا آرای اصلاح طلبان میان خودشان تقسیم شود و کسی به خاطر گرم کردن رقابت توسط آنها، به یک گروهشان رای بیشتری ندهد. ثالثا قطار آبادگران - که با چراغهای خاموش و موتور روشن و استفاده از چهره های غیرجنجالی فعال و در حرکت بود - پس از اعلام نتایج انتخابات چنان سوتی کشید که اصلاح طلبان مشغول وزن کشی سیاسی را بهت زده کرد و تا مرز ناشنوایی پیش برد. 3. عدم حضور رقیب از جریان فتنه و اصلاح طلب نیز فرضی کاملا نادرست و ساده انگارانه است. اکثر کسانی که از جریان اصلاح طلب و دوم خرداد ثبت نام نکرده اند، افرادی حامی فتنه بودند که در صورت ثبت نام رد صلاحیت می شدند. لذا اصلاح طلبان تایید صلاحیت شده (خانه کارگر و امثالهم)، به عنوان عناصر نزدیک به جریان فتنه 88، در انتخابات حضور جدی ولی با چراغ خاموش دارند. بخشی از این حضور (جبهه مردمسالاری) اعلام شده است و بخش دیگر آن در انتظار انتشار فهرستها در 4 اسفندماه و شکل گیری آرایش قطعی و غیرقابل تغییر انتخاباتی اصولگرایان می ماند تا متناسب با آن، سناریوی خود را عملی کند. اگر اصولگرایان با لیست واحد بیایند، تلاش جدی از جانب جریان فتنه رخ نخواهد داد تا سطح مشارکت مردم بالا نرفته، بتوانند آرای خاموش را به نفع خود مصادره کنند. حضور حداقلی جمعی از آنها هم تنها برای لیز خوردن از زیر بار اتهام تحریم انتخابات و نگهداشتن پلی برای بازگشت به صحنه در آینده است. 4. با مطالعه چند انتخابات اخیر مجلس و شورای شهر، مشاهده می شود که از حدود دو میلیون نفر شرکت کننده در تهران، بازه سهم رای تمام اصولگرایان بین 200 هزار تا 900 هزار رای بوده است. در انتخابات مجالس هفتم و هشتم که اصولگرایان یک لیست اصلی و مطرح داشتند، دکتر حدادعادل به ترتیب با 888 هزار (45%) و 844 هزار رای (49%)، حائز بیشترین آرای شرکت کنندگان شد، اما در انتخابات شورای شهر سوم که اصولگرایان با دو لیست مطرح رقابت کردند، مهندس چمران با 604 هزار رای حائز 36% آرای مردم تهران گردید. همچنین معلوم شد که متوسط رای بدنه فهرست اصولگرایان در انتخابات مجلس هفتم و هشتم به ترتیب 600 هزار و 450 هزار رای و در شورای شهر سوم 370 هزار رای بوده است؛ لذا پیش بینی متوسط رای بیش از 600 هزار رای در انتخابات مجلس نهم واقع بینانه نخواهد بود. این بازخوانی تاریخی و مستند ضمن تایید مدعای قبلی نگارنده در کاهش حتمی آرای منتخبین اصولگرا در یک رقابت درونی شبیه به انتخابات شورای شهر سوم، خطر مهم دیگری را نیز در منظر عقلای اصولگرا قرار می دهد؛ در دوقطبی شدید انتخابات 88 در شهر تهران - که موسوی با حدود دومیلیون و 170 هزار رأی (53%) و اختلاف بیش از 300هزار رأی از احمدی نژاد پیشی گرفت - حمایت اکثریت قریب به اتفاق اصولگرایان (حتی منتقدین دولت) از احمدی نژاد، نشان داد که رای اکثریت بدنه حزب اللهی و اصولگرا تماما در یک میلیون و 810 هزار رای (43%) احمدی نژاد بوده است و کسانی از طیف خاکستری هم به او رای دادند. لذا با توجه به آنالیز آمار فوق الذکر انتخابات مجالس هفتم و هشتم و به دلیل تفاوت نوع انتخابات مجلس و ریاست جمهوری، نزدیک به 50% آرای احمدی نژاد در خرداد 88 (حداکثر یک میلیون رای) متعلق به تمام اصولگرایان در انتخابات 12 اسفند 90 خواهد بود. حال چنانچه دو فهرست جداگانه از اصولگرایان در تهران منتشر شود، بسیار محتمل است که عناصر خارج نشین جریان فتنه - حتی یک روز قبل از انتخابات که دیگر فرصتی برای مقابله با آن نیست - وارد عمل شده، از فرصت دو پاره شدن آرای اصولگرایان استفاده کنند و بخشی از بدنه رای خود را با کمک ابزارهایی سریع و سهل الوصول چون شبکه های اجتماعی مجازی (فیس بوک، توئیتر و گوگل پلاس) به پای صندوقها بیاورند و برای این کار تنها 20% آرای شبکه ای موسوی یعنی حدود 435 هزار رای کافی است درحالیکه بخشی از آن در گذشته به طور معمول در اختیار اصلاح طلبان بوده است. بازبینی آرای علیرضامحجوب در مجلس هفتم (200 هزار) و مجلس هشتم (300 هزار) به دلیل حضور قطعی او در انتخابات مجلس نهم مفید است تا بدانیم رسیدن آرای اصلاح طلبان به مرز 400 هزار رای در تهران با سازماندهی شبکه های مجازی چندان غیرمحتمل و اصلا خیال پردازانه نیست. در فرض رقابت درونی و جدی، آرای اصولگرایان در خوش بینانه ترین حالت، به نسبت 3 به 1 تقسیم شده و متوسط رای فهرست پیروز 450 هزار رای خواهد بود که در این صورت لااقل ده نفر از لیست تهران تقدیم اصلاح طلبان خواهد شد. در بدبینانه ترین حالت و تقسیم مساوی آرای اصولگرایان، بدنه هر یک از دو فهرست حدود 300 هزار رای کسب خواهند کرد که نتیجه با وجود 400 هزار رای منسجم رقیب کاملا مشخص است. ضمن اینکه با راهیابی تعداد قابل توجهی از اصلاح طلبان به دور دوم، بخش سازماندهی نشده آرای جریان فتنه را نیز با امیدواری به پای صندوقها خواهد آورد. در نتیجه اصولگرایان حتی با وجود کسب اکثریت کرسیهای مجلس از سایر حوزه ها و پیروزی عددی در کل کشور، با واگذاری تهران دچار شکستی سیاسی خواهند شد و اصلاح طلبان که می رفت برای همیشه از صحنه سیاسی حذف شوند به دست اصولگرایان احیا شده، به انتخابات ریاست جمهوری یازدهم نیز امیدوار خواهند گردید. علاوه بر خطر اصلی جریان متمایل به فتنه گران، حضور فهرستی از جریان انحرافی با شعار حمایت از احمدی نژاد نیز می تواند بخشی از سبد آرای اصولگرایان را کم نماید. اگرچه توفیق جدی آنها در تهران تاکنون محتمل نبوده است، نباید تصمیمات دقیقه نودی و شوک آور رهبران گروه انحرافی با استفاده از قدرت و ثروت در اختیارشان را دور از ذهن دانست. 5. در دو دهه اخیر، حاکمیت هر یک از سه گفتمان سازندگی، اصلاحات یا اصولگرایی در کشور با پیروزی معتقدان به آن گفتمان در انتخابات و از مسیر رای مردم رقم خورده است و این همان معنای حقیقی مردمسالاری دینی است. لذا همچنانکه کمک به انتخاب افراد اصلح از سوی مردم تکلیفی مبرهن است، تلاش برای استمرار حاکمیت گفتمان اصولگرایی توسط جریانهای اصولگرا نیز تکلیفی انکارناپذیر و بدیهی است و خدشه به آن به بهانه آرمانگرایی و تکلیف مداری، قطعا ناشی از ظاهرگرایی و کم عمقی سیاسی است. اینجاست که توجه به فرمایش گهربار رهبر حکیم انقلاب در سفر اخیر به کرمانشاه حائز اهمیت و راهگشاست؛ آنجا که "آرمانگرایی" را با "واقع بینی" قابل دستیابی دانسته و "عقلانیت" را لازمه "اصولگرایی" بر شمرده اند. به عبارت دیگر اگر فرد یا جریانی، عقلانیت و واقع بینی را برای رسیدن به آرمانها و تحقق اصولگرایی ناب به کار نگیرد، ناگهان خواهد دید نه تنها از آرمانهای صد در صدی خبری نیست که چیزی جز صفر نصیب خود نکرده است و به دلیل ماهیت مشترک اصولگرایان، دود آن به چشم دیگران نیز خواهد رفت و نتیجه ای 180 درجه در خلاف جهت اهداف انقلاب اسلامی خصوصا در مقطع مهم بیداری اسلامی رقم خواهد خورد. این گونه احساس تکلیف برای خالص سازی و زدودن زنگار از چهره اصولگرایی ناب، بیشتر شبیه کشتن پشه نشسته بر پیشانی با تخته سنگی بزرگ است. 6. نسبت دادن مکرر عبارات و مفاهیم "تنها مریدان علامه مصباح یزدی"، "تنها امید امت حزب الله"، "خالص ترین و بهترین نیروهای کیفی جریان اصولگرا"، "صاحب فهرست گزینههای اصلح"، "صاحبان انحصاری گفتمان ناب اصولگرایی و خالص سازی"، "تشکیل مجلس آرمانگرا فقط با کاندیداهای ما"، "صاحبان حماسه های 3 تیر و 9 دی"، "تنها، نخستین و موثرترین مخالفین فتنه و انحراف"، "دارای بیشترین بدنه اجتماعی" و نظایر آن به جبهه پایداری بطور صریح و تلویحی از سوی اعضای آن - صرفنظر از میزان انطباق این مفاهیم با همه افراد منتسب به این تشکیلات - اگرچه برای بالا بردن روحیه هوادران و مرتبطین تشکیلاتی مناسب بوده و در کار تبلیغات نیز ضروری است، ربطی به موضوع رقابت درونی نداشته، ممکن است با واقعیات جامعه و نتایج نهایی انتخابات سازگار نباشد؛ دقیقا شبیه اتفاقی که برای فهرست "رایحه خوش خدمت" در انتخابات شورای شهر سوم در سال 85 و یک سال پس از انتخابات نهم ریاست جمهوری و در اوج محبوبیت احمدی نژاد در تهران رخ داد و برای میرحسین موسوی در انتخابات دهم ریاست جمهوری تکرار گردید. 7. ایجاد یک رقابت درونی و سامان دادن آن با خرج نمودن از ذخایر همیشگی و ارزشمند بزرگان دینی و تحدید ظرفیت گسترده علمای ربانی به عضویت در یک گروه، جمعیت و یا یک جبهه سیاسی خاص، ایجاد اختلاف و یا سیاسی و کوچه بازاری کردن تفاوت دیدگاه های علمی آنها برای ارضای نیاز چند روز رقابت سیاسی، خطایی استراتژیک و غیر قابل جبران است. آنچه در این میان خطرناکتر است خرج نمودن اعتبار علما برای مطامع شخصی اطرافیان ایشان است. آنچه در حمله اخیر رئیس دفتر آیت الله مصباح یزدی به دکتر زاکانی رخ داد، جز با هدف جنجال سازی رسانه ای و جلب رای مردم کرمان برای وی قابل ارزیابی نیست. 8. رقابت درونی اصولگرایان در همین مدت اخیر نشان داد که اخلاقی ماندن صد در صدی رقابت لااقل در میان هوادران آرزویی دست نیافتنی است. انتشار جزوه 80 صفحه ای حامیان جبهه پایداری و اعتراضات گسترده اصولگرایان و حتی برخی از اعضای شورای مرکزی این تشکل و در نتیجه تغییر و انتشار مجدد آن، نمونه روشنی از بداخلاقی انتخاباتی در رقابت درونی را به نمایش گذاشت. افشاگری اسرار نظام، نقل قولهای محرمانه و بعضا نادرست از مقامات عالیرتبه نظام، تفسیر به رای و مصادره به مطلوب فرمایشات رهبری، طعنه و کنایه به آیت الله مهدوی کنی با استفاده نابجا از عبارات آیت الله مصباح یزدی، کد دادن و مستند سازی ادبیات فتنه گران علیه بخشی از نیروهای اصولگرا نظیر آنچه در مورد حسین شریعتمداری رخ داد و او را فردی امنیتی و خیال پرداز خواند، تنها بخشی از اشکالات متعدد این جزوه بود. 9. تجربه انتخابات ریاست جمهوری نهم در سال 84 نشان داد که رقابت درونی اصولگرایان با تشدید و تثبیت اختلافاتی همراه می شود که حتی در صورت پیروزی یکی از طرفهای رقابت، آثار دائمی این شکاف و چند دستگی تا سالهای متمادی باقی خواهد ماند و خصوصا در بدنه هواداران به امری حتمی و خلل ناپذیر تبدیل خواهد شد. 10. تلاش رهبر حکیم انقلاب همواره بر این بوده است که نیروهای انقلاب در برابر هجمه های گسترده ضدانقلاب و نظام سلطه متحد شوند. تاکیدات مکرر ایشان بر وحدت نیروهای انقلاب ولو با اغماض و نیز خالص سازی از درون به جای حذف افراد برای خالص سازی، ناشی از نگرانی عمیق ایشان از رقابت درونی و اختلافات ناشی از آن است؛ اختلافاتی که تحقق این خواسته حکیمانه رهبری را با مشکل مواجه می سازد.