پیرزن زلزله زده گفت:... - کاخـــــکـــــــــ

بدترین مردم کسانی اند که از بدترین مسأله ها، می پرسند، تا دانشمندان را به اشتباه اندازند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

کاخـــــکـــــــــ

پیرزن زلزله زده گفت:...

چهارشنبه 92 فروردین 21 , ساعت 10:17 عصر

پیرزن زلزله زده گفت:

خدا رهبرمان را حفظ کند

در همین موقع که دوست ما صحبت می کرد پیرزن رنجکشیده اهل شُنبه که در چند ساعت پیش خانه اش خراب شده و خیلی از آشنایانش کشته یا مصدوم شده بودند فوری گفت: خدا رهبرمان را حفظ کند.

تاریخ : 1392/01/21

موضوع : اخبار بسیج , اخبار برگزیده

وقتی که ساعت 5 گوشی تلفنم زنگ خورد اصلاً فکر این را نمی کردم حادثه ای به این تلخی را از پشت گوشی تلفن بشنوم، یکی از دوستان با صدای بغض آلود از پشت تلفن همراه گفت تو را به خدا به همه خبر بده زلزله ((شُنبه)) را ویران کرد بعضی خانه ها 100 درصد ویران شده به هر کس می توانی خبر بده به داد مردم برسند.

کلام بغض آلودش آنقدر گیرا بود که بر تمام جانم چنگ انداخت نفهمیدم چطور لباس پوشیدم، پیگیر تر شدم خبرها حکایت از این داشت که زلزله ای شدید شهرستان دشتی و دیگر شهرستان ها را به لرزه در آورده و در ((بخش شُنبه)) خسارت های فراوانی به بار آورده به یکی از بچه ها زنگ زدم و با چند نفر دیگر راهی شدیم تا بتوانیم این اتفاق ناگوار را به تصویر بکشیم.

ترافیک سنگین مسیرمنتهی به شُنبه

مردم از نقاط مختلف استان به سمت منطقه آسaیب دیده حرکت کرده بودند مسیر پر از آمبولانس ها و ماشین های امداد رسانی و لودرها بود آنقدر تعداد وسایل نقلیه زیاد بود که در مسیرمنتهی به منطقه آسیب دیده تردد به سختی صورت می گرفت هر کس با هر وسیله ای که می توانست به سمت منطقه آسیب دیده حرکت کرده بود یکی برای دیدن اقوام و خانواده و پیگیری وضعیت آنها دیگری برای امداد رسانی و برخی نیز برای اطلاع رسانی، محشر کبری شده بود تماشایی هجم ترافیک باعث شده بود تعدادی تصادف در مسیر رخ دهد.

بخش شُنبه تنها یک مسیر تردد دارد و همین موضوع کار را برای امدادرسانان سخت تر کرده بود به هر زحمتی بود به نزدیکی شهر رسیدم و در ترافیک سنگین گرفتار شدیم و در همین موقع ماشینی از پشت محکم به اتومبیل ما برخورد کرد شوکه شدیم، روحانی را داخل ماشین پشت دیدیم که یکی از همراهان ما او را می شناخت گفت: حاج آقا از اهالی شُنبه است انگار هول شده ما هم لبخندی زدیم و از ماشین هم پیاده نشدیم آخر میان این همه حادثه ناگوار تصادف دو ماشین اصلا تلخ به نظر نمی آمد.

بسیجی ها مثل همیشه در خط مقدم

دیدیم اینطور نمی شود از ماشین پیاده شده و به سمت شهر حرکت کردیم در ورودی شهر کمی به کمک برو بچه های راهنمایی رانندگی شتافتیم و آنها را در هدایت ماشین ها یاری کردیم اما ما برای کار دیگری آمده بودیم، حرکت کردیم در راه با گردان های واکنش سریع بسیج روبرو شدیم که همچون روزهای دفاع مقدس سریعا به خط مقدم آمده بودند و آماده امداد رسانی بودند گروههای مختلف بسیجیان دسته به دسته به سمت شهر حرکت می کردند تا در نقاط مختلف به یاری مردم بپردازند.

سقف ها، سر بر خاک نهاده بودند

آفتاب غروب کرده و برق ها نیز قطع شده بود هرچند تعدادی نور افکن در نقاط شهر سعی داشت راه را برای عبور مرور روشن کند. اما قطعی برق مشکل ساز شده بود و امداد رسانی را با مشکل روبرو کرده بود.

از سوی دیگر ما هم که دوربین به دست وارد میدان شده بودیم با کبود نور کار سختی برای تصویر برداری داشتیم، برخی از خانه ها به صورت کامل ویران شده بود و سقف های خانه سر بر خاک نهاده بودند و اگر کسی زیر آن سقف ها بود نمی دانستیم چه بلایی بر سرش آمده بود.

برخی مردم که خانه هایشان سالم بود یا دیوارهای حیاطشان تخریب شده بود فرشی در حیاط خانه پهن کرده و در نور فانوس های توزیع شده بسیج آرام نشسته و یا درباره کشته ها و مصدومان حادثه گفت و گو می کردند.

بیشتر خانه های قدیمی تخریب شده بود و از برخی آنها فقط تلی از خاک باقی مانده بود، و اکثر خانه ها که از دیوارهای سنگی سنتی استفاده کرده بودند دیگر دیوار نداشتند و حیاط خانه آنها با کوچه یکی شده بود و فقط درب ورودی بعضی خانه ها استوار باقی مانده بود دیوار شهرداری شُنبه نیز تخریب شده بود و فقط خانه هایی که نو ساز بود سالم باقی مانده بود یکی از اهالی می گفت: تمام خانه ها تخریب شده و بیشتر خانه های نو ساز که در همین چند ساله با وام مسکن روستایی ساخته شده اند سالم هستند.

زن بارداری در کنار فرزندش به خواب ابدی رفته بود

یکی از اهالی از حادثه ای به تلخی یاد می کرد و اشک از چشمان اش جاری بود می گفت: زن بارداری که فرزندش درکنار او خفته بود در زیر آوار جان سپرد و تلخ تر این بود که همسر او نیز در شهر نبوده و این بندگان خدا در غربت تمام جان سپرده بودند تا مرد بیچاره بعد از بازگشت تمام زندگی خود را بر باد رفته ببیند.

مردم از فرط سرگردانی به هر سوی می رفتند و از حال همسایگان با خبر می شدند، کسانی هم که از شهرها و روستا های اطراف آمده بودند به دنبال خانه دوستان و آشنایان می گشتند و از حال آنها پرسو جو می کردند.

در گوشه و کنار شهر حضور بچه های بسیج و سپاه ،هلال احمر، نیروی انتظامی و ارتشی و دیگر ارگان ها به چشم می خورد اما الحق بچه بسیجی ها سنگ تمام گذاشته بودند.

مسئولان آمده بودند

مسئولان مختلف شهر از آغازین دقایق زلزله در منطقه حاضر شده بودند، نماینده ولی فقیه به سرعت خود را به محل رسانده و با مردم هم دردی کرده و دیگر مسئولان امر را راهنمایی کرده بود مسئولان فرمانداری و بخشداری هم که در زمان زلزله در یکی از روستاهای اطراف در حال سرکشی بودند به سرعت خود را به محل رسانده بودند و کمک ها را به سمت مردم هدایت می کردند.

در میان تمام مسئولان حاظر فرماندهان سپاه استان و نیروی دریایی سپاه بیشتر محل رجوع مردم شده بودند و اهالی انقلابی شهر دور آنها حلقه زده و از آنها طلب کمک می کردند آخر مردم خوب می دانند که در روزهای سخت باید به چه کسانی تکیه کنند.

جلسه مدیریت بحران هم در ساختمان بسیج برگزار شده و تصمیمات لازم جهت امداد رسانی اتخاذ شده بود، روحانیون و ائمه جمعه نیز از شهرهای اطراف برای آن که در کنار مردم باشند به سرعت در محل حادثه حضور یافته بودند.

خودش ماند اما دو برادراش زیر آوار مردند

در کوچه پس کوچه های شهر که قدم می زدیم قلبمان سخت فشرده می شد و لنز دوربین هایمان نیز در تاریکی شب حتی قادر به انعکاس عمق فاجعه نبود برای همین با مردم رنج کشیده و مصیبت دیده شهر هم کلام می شدیم و از نحوه وقوع حادثه جویا می شدیم خانمی می گفت: چند ثانیه هم طول نکشید که تمام دنیا بر سرمان خراب شد، انگار خیلی ها مرده اند کشته ها بیش از 50 یا 60 نفر است.

ما که جز ابراز هم دردی کاری نمی توانستیم بکنیم پس تسلیت گفته و قول می دادیم که مشکلات و نیازمندی های آنها را خوب انعکاس دهیم در این میان یکی از بچه های همراه ما که از اهالی روستا های اطراف شُنبه بود با دختر بچه ای هم کلام شد و با زبان محلی گفت: عمو زلزله که آمد زود پریدی بیرون نه عمو جان، دخترک سری تکان داد ولی مرد جوانی که آنطرف تر بود گفت خودش بیرون آمد اما دو برادر کوچک او که خواب بودند زیر آوار مردند.

چقدر کلمات مرد تلخ بود معصومیت و مظلومیت کودک شاید تا مدتها از ذهن ما پاک نشود آه چقدر سخت است تحمل این همه مصیبت به راستی در این دنیا آدمی باید شاهد چه رخداد های تلخی باشد.

پیرزن گفت: خدا رهبرمان را حفظ کند

همین طور با مردم گفت و گو می کردیم با جمع یک خانواده به گفت و گو نشستیم و از حادثه از آنها سوال کردیم و آنها از عمق فاجعه گفتند و پیر زنی که قلیان اش را می کشید گفت: بیا تا من به تو بگویم چه شده، و شروع کرد از همسایه های خود گفتن که در زیر آوار مانده بودند و یا از خانه دیوار به دیواراش که کامل خراب شده بود وقتی که او حرف می زد یکی از دوستان گفت: مادر مسئولان آمده اند و انشاالله مشکلات هرچه زودتر رفع می شود، همه درکنار شما هستند نگران نباشید آیت الله صفایی نماینده رهبری هم اینجاست مشکلات شما منتقل می شود این هم امتحان الهی است.

در همین موقع که دوست ما صحبت می کرد پیرزن رنجکشیده اهل شُنبه که در چند ساعت پیش خانه اش خراب شده و خیلی از آشنایانش کشته یا مصدوم شده بودند فوری گفت: خدا رهبرمان را حفظ کند.

عجب مردم نجیب و با وفایی دارد این دیار که در تمام سختی ها توکلشان به خداست و دعاگوی ولی زمان خود هستند.

امداد رسانی ادامه دارد

امداد رسانی ادامه دارد و چادرها و مواد خوراکی بین مردم در حال توزیع است و حادثه به نوعی کنترل شده و مسئولان امر در حال مدیریت بحران به وجود آمده هستند.